سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، شخص لعنت کننده دشنام دهنده، طعنه زنِ به مؤمنان، بد زبانِ ناسزاگوی و گدایِ سِمِج را دشمنمی دارد . [امام باقر علیه السلام]
 
چهارشنبه 88 مهر 8 , ساعت 3:0 صبح

 

فصل دوم :

تحصیلات : امام موسی صدر در سن هفت سالگی از مهرماه 1313 دوره ابتدائی را در دبستان در حیات کوچه عشق علی قم گذراند . او درزمانی که ده ساله بود در کنار درس های دبستان ، کم و پیش به فراگیری علوم ادبی و عربی حوزه هم همت گماشت ودر سایه لطف محبت پدر بزرگوار و برادر مهربان خویش ، از معارف اسلامی و الهی نیز بهره مندشد در مهرماه 1319وارد دبیرستان (( سنایی )) قم شد . ودر خرداد 1322 دوره? ( سیکل ) را با کسب رتبه ممتاز به پایان رساند .

آن سال ها متدنیان ، تحصیل در دانشگاه را ناپسند می شمردند . موسی اما درپی سلاح زمان بود . او در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه تهران...

 

فصل دوم :

تحصیلات : امام موسی صدر در سن هفت سالگی از مهرماه 1313 دوره ابتدائی را در دبستان در حیات کوچه عشق علی قم گذراند . او درزمانی که ده ساله بود در کنار درس های دبستان ، کم و پیش به فراگیری علوم ادبی و عربی حوزه هم همت گماشت ودر سایه لطف محبت پدر بزرگوار و برادر مهربان خویش ، از معارف اسلامی و الهی نیز بهره مندشد در مهرماه 1319وارد دبیرستان (( سنایی )) قم شد . ودر خرداد 1322 دوره? ( سیکل ) را با کسب رتبه ممتاز به پایان رساند .

آن سال ها متدنیان ، تحصیل در دانشگاه را ناپسند می شمردند . موسی اما درپی سلاح زمان بود . او در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه تهران پذیرفته شد . حضور در کلاس های دانشگاه اجباری نبود و امتحا نات در فصل تعطیلی حوزه بر گزار می شد . این وضعیت ، تحصیل را برای او راحت تر کرد . با این حال موسی سه سال مخفیانه درس خواند . مو ضوع پایان نامه اش (( ترجمه ، شروط و صحت آن )) بود . با رتبه ی (( سیار عالی )) از آن دفاع کرد و در سال 1332 در رشته (( حقوق اقتصادی )) لیسانس گرفت وی اولین طلبه ای بود که از دانشکده حقوق ، فارغ التحصیل شد.

در همنام و همگام :

هم نشین وهم درس خوب در رشد و تربیت علمی و اخلاقی نقش به سزایی را به عهده دارد . از این رو سید موسی صدر نیز ، از ابتدای دوران طلبگی     سعی بر آن داشت . تادر این سفر پر ماجرا ، برای خود هم درس های خوب ، با صفا و لایق پیدا کند . پدروی (آیت الله سید صدرالدّین صدر) با علمان بزرگ حوزه ،ز جمله دانشمند وارسته و بزرگوار (( آیت الله سید احمد شبیری زنجانی )) جلسه? بحث و تحقیقی داشت . این رفت و آمدها ی علمی ، سبب شد کهد سید موسی صدر با فرزند برومند آن عالم زاهد به نام سید موسی آشنا شود .

 

آنان پس از مدت کوتاهی که هم دیگر را خوب شناختند ، تصمیم گرفتند دست در دست هم ، صخره ها و سنک و کلا خ ها ی خطر ناک این راه را پشت سر گذارند و در نهایت به قله? حکمت و معرفت صعود کنند و از چشمه سارهای آن نه تنها خود سیراب شوند ، بلکه برای تشنگان علم و حقیقت نیز ساقی شراب معرفت باشند . به طوری که بعد ها این دو بزرگواران در روز ولادت امام رضا ( ع ) تصمیم گرفتن معمم شوند . در این جشنی که در منزل صدر الدین برگزار شده بود سید موسی زنجانی بدست آیت الله صدر معمم شد و سید موسی صدر بدست آیت الله زنجانی . و حاج آقا روح الله خمینی هم گوشه ای نشسته بود و لبخند برلب داشت .

همراهی و همگامی این دو فرزند تلاش گر حوزه ، چندین سال ادامه یافت .

ارتحال پدر :

اینک سید موسی به سن 25 سالگی گام نهاده است . او همه سختی های زندگی را پیروز مندانه پشت سر گذارده و می رود تا خود را از هر جهت آماده خدمت به مردم کند که نا گاه حادثه ای سخت و باورنکردنی زلزله وار برارکان هستی اش فرود می آید . صدر الدین مریض شد . موسی به تهران رفت تا پزشک متخصصی را به بالین پدر بیاورد . پیک اجل زود تر از پزشک ، سید صدر الدین را برد . موسی که در بین را خبر دار شد ، سرا سیمه به قم آمد . شهر ، سراسر سیاه پوش بود . تشییع جنازه تمام شده و حرم پراز جمعیت بود . مردم با دیدن موسی بی اختیار راه را برایش گشودند .آن هایی که او را می شناختند

سلیت می گفتند : . بقیه تماشاگر صحنه بودند مقابل جمعیت رسید و بی اختیار روی جنازه ی پدر افتاد ،صدای گریه اش سکوت مجلس را شکست و ناله اش با فریاد های مردم در آمیخت . جدایی از پدر برای سید موسی بسیار دشوار بود . به طوری که در باره رابطه این پدر و پسر این چنین گفته اند : در بین فرزندان صدر الدین ، موسی پیش از دیگران پدر را می خواست و احترام می کرد .

 

وقتی صدر الدین برای نماز یا سردرس میرفت موسی نعلین پدر را جفت می کرد و دست به سینه تا دم درخانه بدرقه اش می نمود . وقتی هم پدر به منزل برمی گشت به استقبال می رفت و صدر الدین زیر لب می گفت : (( بزرگ می شوی آقا موسی . بزرگ می شوی آقا موسی . . . . . ))

هجرت به نجف :

پس از رحلت پدر ، در همان سال می درنگ برای تکمیل آگاهی های فقهی ، اصولی و . . . وبه خاطر درک محضر علمی و اخلاقی استادان بزرگ حوزه? نجف ، آهنگ سفر به آستان قدس علوی کردو با مشورت و حمایت آیت الله العظمی بروجردی ( قدس مره ) به قصد اقامت در نجف اشرف ، به سوی کشور عراق حرکت نمود و تا سال 1337 شمسی 1378 قمری در آن شهر علم و معرفت ، مشغول کسب ودانش و بینش شد و در این مدت از محضر اسا تید و مراجع بزرگی بهره مند شد .

آیت الله خویی عنایت ویژه?? به او داشت به طوری که وقتی او تصمیم به عزیمت به لبنان گرفت گفت : (( او اگر دو سال دیگر در نجف می ماند یکی از بزرگ ترین شخصیت های ارزنده علمی شیعه می شد .)) می گفت:"آقا موسی حیف شد.ای کاش اورا نشناخته بودم!"

   سفر به لبنان: سید موسی در این سفرتاریخی که در سال 1334هجری شمسی برابر با 1347 هجری قمری اتفاق افتاد. اوبه واقعیت های مهمی دست یافت که شاید تا آن روز،غافل از آنها بود. دیدار مردم کوچه و بازار این سر زمین مظلوم وشخصیت های مذهبی وسیاسی آن،خطره های احساس برانگیزی در وی پدید آورد و بر تجربیات تاریخی او افزود.

 در حالی که علامه شرف الدین (زعیم شیعیان لبنان) موسی رابخاطر نسبت فامیلی ای که بینشان بود به لبنان دعوت کرد.علامه وقتی موسای جوان رادید گویا گمشده اش را یافت. او بیش تر نگران زعامت بعد ازخودش بود اما با دیدن موسی تمام نگرانی اش زایل شد. به افختار موسی مهمانی میداد واو را کنار خودش می نشاند. در محافل علمی،موسی را برای سخنرانی برمی گزید وبه هر ترتیب،نام موسی را سر زبان ها می اندخت. او صریحا می گفت:"تنها کسی می تواند شیعیان لبنان را نجات بدهد آقا موسی صدر است."           

 موسی پس ازسفرکوتاه به ایران بازگشت و برای ادامه تحصیل، دوباره در حریم حرم حضرت معصومه (ع) در قم برای خود مسکن گزید.

   پیمان زندگی: او در همین سال 1334هجری شمسی به فکرتشکیل خانوده افتاد تا با انتخاب همسری همراه و شایسته،به زندگی سرتاسر تلاش خود جلوه دیگری بخشد،و بالاخره در سن 28 سالگی به این آرزویش تحقق بخشید و با دختری از خانواده ای اصیل و مذهبی (نوه مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل) پیوند زنا شویی و تعهد و تقوا بست که حاصل این وصلت مبارک در سالهای بعد علاوه بر موفقیت های بارزز معنوی، سیاسی و اجتماعی، دو دختر و دو پسر به نام های صدر الدین، حمید،حوار و ملیحه شد.وی پس از حدود یک سال اقامت در قم در حالی که صاحب یک فرزند پسر به نام صدر الدین شده بود همراه خانواده ای خود عازم کشور عراق گردید وضمن شرکت در دروس حوزه علمیه نجف به تدریس فقه،اصول و فلسفه ادامه داد.

   نامه ای اززعیم حوزه:درخشش حیات بخش سیدموسی صدردرابعاد گوناگون علمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی،او را بیان گوهری گرانبها در چشم ها نشانده بود.                                             

 این تنها عالم بزرکوار سید عبدالحسین شرف الدین نبود که شیفته عظمت وجودی او گشته بود.شخصیت جامع و کامل سید موسی صدر بسیای از مراکز علمی و دانشگاهی آن روز در ایران را نیز تحت تاثیر فراوان خود قرار داده بود. در همین روزهافعالیت های تبلیغی و ارشادی در خارج از کشور توسط مرجع دور اندیش آیت الله بروجردی (ره)جان تازهای می گرفت.بدین منظور فهرستی از شخصیت های برجسته و جامع حوزه ،برای عهده دار شدن این مسولیت خطیر تنظیم گردید که در آن میان نام سید موسی صدر نیز به چشم می خورد. پس از آن نامه ای از طرف زعیم عالیقدر حوزه خطاب به سید موسی صدر نگارش یافت وبه نجف ارسال شد. بدین مضمون که سید موسی نماینده تام الاختیار مرجع جهان تشیع در کشور ایتالیا باشد و امور مذهبی، اجتماعی مسلمانان آن جا را به دست با کفایت خود اداره کند. اما زمانی که به دست وی رسیدبنا به دلایلی جواب مثبت بدان نداد و از این جهت از ساخت مقدس آن رهبر بزرگ طلب عفوو اغماض نمود. که قابل تذکر است در این امر آیت الله سید محمد علی موحد ابطحی اصفهانی که یکی از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم به دلایل مختلف سیر موسی صدر را از رفتن منصرف کردند.

 غروب آقتاب : دو سال از مسافرت سید موسی به لبنان می گذشت که زمستان سال 1336 هجری شمسی از راه رسید. سالی که لبنان را به عزا نشاند و مردمش را بی پدر کرد. پیر خرد و مجاهد خستگی ناپذیر،"سید عبد الحسین شرف الذین" در 8 جمادی الثانی 1377 هجری قمری برابر 10/10/1336 به جهان ابدی شتافت و امت مظلومش را به عزا نشاند. موسی در صف های میانی تشییع جنازه بود. پسران شرف الدین به هر بهانه به او چشم می دوختند و او از نظر داشتند. بعد از مراسم ، موسی را در گوشه ای خلوت پیدا کردند وگفتند:" خدا پدر را بیامرزد بعد از ایشان مردم لبنان بی پدر شدهاند. حال کسی را می خواهند که کارهایشان سرومان بدهد. ...".

 اما سید موسی برسر دو راهی انتخابی و مسئولیت آفرین قرار گرفته بود. گرچه در آن زمان وی از جو موجود در حوزه نجف دل خوشی نداشت وبه احتمال قوی در آینده ای نه چندان دور آنجا را به سوی کشور ایران ترک می گفت،اما در این مورد بخصوص (اقامتدر لبنان) نیز چیزی نمی توانست بگوید. هنوز فکری اساسی و قطعی به ذهنش نرسیده بود که آیا وظیفه ای او ایران و ادامه ای کارهای تحقیقاتی ، مطبوعاتی وتبلیغی است؟ یا ماندن در لبنان و رهبری ملت آن جا را به دست گرفتن؟

 خروج از نجف : او که در برخی محافل حوزه ای علمیه نجف،کاستی ها ونارسایی های اساسی را مشاهده کرد و سر چشمه ای همهای آنها را در تحجر و مقدس مابی یافت،شروع به خشکانیدن ریشه ای این عقب ماندگی و کج فهمی نمود ودر این راه همت والایی از خود نشان داد.

 اما هر چند که در این مبارزه ای سخت پیروزی چندانی به دست نیاورد،ولی در برابر وجدان بیدار تاریخ به وظیفه ای حیاتی خویش به خوبی عمل نمود. او پس از شکست ظاهری،به شدت از جو حاکم بر حوزه ای نجف آزرده خاطر و گله مند گردید و ماندن در آن جا رار برای خود مصلحت ندید و تصمیم به کوچ از شهر اولین مظلوم عالم ،امام علی(ع) گرفت.

 انتشر اولین مجاه حوزه: سید موسی در اوایل زوستان سال 1337 هجری شمسی، دوباره به ایران و حوزه علمیه قم باز می گردد. ولی هیچ وقت از تلاش و مبازره و ایفای نقش حیاتی خودشانه خالی نمی کند. او سالها پیش با دوستان و همکفران خود در حوزه علمیه ای قم ، در مورد راه اندازی یک مجله ای حوزوی ، گفتگوهایی داشت و به آنها قول همکاری وهمگامی داده بود.آنان به این نتیجه رسیده بودندکه برای ارتباط بیشتر با مردم و هدایت قشر جوان و تحصیلکرده(که هر روز با ترفند های نووپیچیده، مورد هجوم فرهنگ غرب و شرق هستند)میبایست دست به ابتکاری نوین زد. بعد از مدتی کوتاهی شنیدند که چند نفر تاجر تبریزی به یکی از مراجع قول دادهاند که اگر حوزه ،مجاه آبرومندی منتشر کند حاضرند هزینه اش را بپردازند. همین بهانه ی خوبی شد برای موسی و همفکرانش که آروزی دیرین خود را عملی سازند، با لاخره با توکل به خدا وپیشتیبانی مرجع آگاه زمان آیت الله العظمی بروجردی( رضوان الله علیه) در آذر ماه 1337 هجری شمسی اولین شماره نخستین مجله حوزوی در قم به نام (درس هایی از مکتب اسلام) منتشر گردید.

 ویکی دیگر از کارهای مهم ایشان قبل از رفتن به لبنان به شرح زیرمی باشد:

 در آن زمان خانواده های متدین به فرزندانشان اجازه درس خواندن نمی دادند. میگفتند"در مدارس دولتی به جای درس به بچه ها فسق و فجور یاد میدهند." بعضی ها هم فقط تا پایان دبستان اجازه می دادندو اقیلیتی هم وارد حوزه علمیه می شدند. موسی میگفت:" با مبارزه ی منفی و درس نخواندن کارها پیش نمی رود" یک مدرسه ملی راه انداخت. در "دبیرستان ملی صدر "دانش آموزان علاوه بر درس های معمول آن روز با مسائل دینی هم آشنا می شدند و در محیط مذهبی تربیت می یافتند. بعضی ها البته موافق کارهایی از این دست نبودند. می گفتند": آخوند و مدیر مدرسه شدن؟! آخوند باید برود کار آخوندی بکند."

 در این جا لازم است که از یکی دیگر از شخصیت های بزرگ و پیشتاز نهضت "مداس ملی"، شهید بزرگوار

دکتر بهشتی نیز نامی به میان آورده شود. این روحانی مبارز وشیفته ای خدمت نیز در آن زمان مدیریت دبیرستان "دین ودانش " قم را به عهده داشت که نقش موثری در ایجاد و رشد این نهضت ایفا می نمود.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ